حمایت منصور از علویان و پیمان شکستن منصور
بنی عباس در آغاز به عنوان طرفداری از خاندان پیامبر توانستند پشتیبانی مردم را جلب کنند. آنان در مکه گرد آمدند تا کسی را از میان خود برای خلافت برگزینند ابوالعباس سفاح و برادرش عبدالله بن محمدبن علی بن عبدالله بن عباس نیز جز عباسیان در آنجا حاضر شدند و این عبدالله بن محمد همان ابوجعفر است که بعدها خلیفه شد. عباسیان و علویان پس از مشورت و بررسی سرانجام با محمدبن عبدالله بن حسن مثنی ملقب به نفس زکیّه بیعت کردند چه که وی در آن موقع با نفس زکیه سبب شد که پیروان عباسی و علوی با یکدیگر متفق شوند چه تا آن موقع هم صحبت از خلافت آل محمد (صلی الله علیه واله وسلم)بود تصور میرفت علویان و عباسیان با هم خلافت میکنند ولی عباسیان علویان را کنار زده خود مستقلاً خلافت را عهده دار گشتند. شیعیان علی(علیه السلام) در عراق و فارس و خراسان که به نام علویان دعوت میکردند خواه ناخواه از انتقال خلافت به عباسیان اظهار رضایت کرده تسلیم شدند از آن جمله ابوسلمه خلال از رجال نامی ثروتمند ایران که در حمام اعین نزدیک کوفه مقیم بود و از حقوق خاندان علی با جدیت دفاع میکرد همینکه از مکر عباسیان خبردار شد خشم خویش را پنهان ساخته منتظر پیش آمدها گشت که نه بوی خبر رسید ابو ابراهیم امام ابومسلم را به خراسان فرستاده و بوی دستور داده که هر کسی را متهم به مخالفت دانستی بکشی ، ابوسلمه صلاح خود را در آن دید که بر خلاف میل قلبی خویش با ابومسلم و عباسیان همراه گردد ولی باز هم امید داشت که پس از اتمام کار بنی امیه علویان و عباسیان در موضوع بیعت با یکدیگر مشورت میکنند ولی در این اثنا ابوالعباس سفاح و ابوجعفر منصور برادران و کسان ابراهیم امام نزد ابوسلمه آمدند و به نام ابوالعباس سفاح از مردم بیعت گرفتند ابوسلمه هم وضع را نامناسب دیده ساکت ماند و با عباسیان همراه گشت و در همین موقع ابومسلم و سایر نقیبان در خراسان و فارس و عراق با طرفداران بنی امیه جنگ میکردند همین که آنان را از پا درآوردند بعراق آمدند و با ابوالعباس بیعت کردند و علویان که این پیشرفت و قوت عباسیان را دیدند بر جان خود ترسیده ساکت ماندند ولی همچنان امید داشتند که کار خلافت بشوری بکشید و به آنان نیز سهمی برسد.[1]
این بخش ادامه دارد....
[1] - جرجی زیدان ، تاریخ تمدن اسلام ، نگارش علی جواهر کلام ، انتشارات امیرکبیر ، تهران ، 1381، ج4، 752-754